هفت سال پس از مرگ جانسوز لاله و لادن،
خواهران دوقلوی از سر به‌هم چسبیده
نگارش و ترجمه: ناصرپویان

 عبارت «مرگ جانسوز و مظلومانۀ خواهران دوقلوی از سر به هم چسبیدۀ ایرانی» از هفت سال پیش تاکنون به واژگانی جهانی تبدیل شده است. در پنج قطعه عالم کشوری نبوده که خبر درگذشت غریبانۀ این دو خواهر دوقلوی از سر به هم چسبیدۀ لیسانسیۀ حقوق را به زبان رسمی مملکت خودش منتشر نسازد. هر که از مرگ لاله و لادن آگاهی یافت غرق در اندوهی گزنده و سنگین شد. اکنون هفت سال از رفتن شجاعانۀ آنها می‌گذرد. در این مدت آیا جامعه پزشکی پیشرفته با صدها دانشکدۀ پزشکی و داشتن هزاران پزشک متخصص و فوق تخصص و مؤسسات درمانی و تحقیقاتی بیشمار با خود اندیشیده که برای لاله و لادن چه کرده است و چه کاری می‌توانسته بکند که کوتاهی نموده و انجام نداده و تنها به انتشار واژگانی علمی، دین خود را ادا نموده است. بس! لاله و لادنهای بسیار در دنیای ما هستند که چشم به راه گامهای حکیمانه و عالمانه بسیار مستحکم و خردمندانۀ صاحبان دانش پزشکی و مؤسسات درمانی می‌باشند نه سر از لحاظ ترحم و خودنمایی. آری هفت سال پیش در اتاق عمل «بیمارستان رافلز» (Raffles Hospital)در سنگاپور، در روز 15 تیر 1382 (6 ژوییه 2003) بسته شد و دو خواهر دوقلوی از سر به هم چسبیدۀ 29 سالۀ ایرانی لیسانسیۀ حقوق در حالی که می‌خندیدند و از همه می‌خواستند برای موفقیت عمل جراحی جداسازی‌شان دعا کنند، جان‌شیرین خود را در اختیار یک تیم پزشکی 125 نفره قرار دادند. شصت ساعت پدر و مادرهای تنی و ناتنی لاله و لادن، دوستان و آشنایان، خبرنگاران و پزشکان، و مردمان دلسوز جهان ساعاتی پر از ترس و اضطراب را سپری کردند. سرانجام بیمارستان رافلز با صدور بیانیه‌ای مرگ لادن را ساعت 11 صبح و درگذشت لاله را ساعت 12 و 30 دقیقه به وقت ایران اعلام نمود. بدین ترتیب این دو دختر جوان ناکام با هم به دنیا آمدند، با هم لبخند زدند، با هم گریستند و 29 سال محبتهای بی‌شایبه انسانهای حقیقی را با جسم و جان لمس کردند و شماتت مردمان نادان را نیز شنیدند و تحمل کردند و سرانجام جداگانه مردند و در دو گور جدا از هم آرام گرفتند.

 

 لاله و لادن بیژنی از روستای لهراسب واقع در منطقۀ فیروزآباد استان فارس در 100 کیلومتری شرق شیراز بودند. پدر لاله و لادن می‌گوید: آن روزها را دقیقاً به خاطر دارم. آن روز 10 دی 1352 بود. همسرم بیمار بود و درد زایمان نیز او را اذیت می‌کرد. در آن زمان ما فقط یک اتاق کاهگلی داشتیم و همسرم در گوشه‌ای از اتاق خوابیده بود، امروز آن اتاق به صورت اتاقی مخروبه درآمده ولی آن را حفظ کرده‌ام. بلافاصله همسرم را به بیمارستان فیروزآباد منتقل کردم. در آن زمان نمی‌دانستم فرزندانم دوقلو هستند. بعدازظهر بود که همسرم فارغ شد. پزشکان بعد از به دنیاآمدن دختران‌مان به من گفتند به دلیل دوقلو و نارس بودن فرزندانم می‌بایست آنها را سریعاً به بیمارستان نمازی در شیراز منتقل کنیم. همسرم به دلیل زایمان طبیعی بشدت بیمار شد. فردای همان روز پزشکان بیمارستان، لاله و لادن را به بیمارستان نمازی شیراز منتقل کردند.

 

 

 این پزشکان، آمریکایی و ایرانی بودند که پس از معاینات اولیه اعلام کردند که دخترانم از ناحیۀ سر به هم چسبیده هستند و به همین خاطر آنها را داخل دستگاهی قرار داده و به اتاق بزرگی که داخل آن از طریق شیشۀ بزرگی معلوم بود بردند. زمانی که یکی از آنها گریه می‌کرد دیگری هم گریه می‌کرد. یک روز رییس بیمارستان که یک آمریکایی بود مرا صدا زد و پرسید که چه نامی برای آنها انتخاب کرده‌ام. من که فرصت فکرکردن به این موضوع را پیدا نکرده بودم گفتم هنوز اسمی انتخاب نکرده‌ام. رییس بیمارستان پیشنهاد کرد نام آنها لاله و لادن باشد. من هم قبول کردم و نام آنها را لاله و لادن گذاشتم.
بعد از گذشت دو سال پزشکان بیمارستان هنوز هیچ اقدامی برای جداکردن آنها انجام نداده بودند. ما بعضی اوقات اجازه داشتیم تا کنار تخت آنها برویم. پنج سال به همین صورت گذشت و لاله و لادن در بیمارستان هر روز بزرگتر می‌شدند. دقیقاً خاطرم هست که سال 57 بود و انقلاب شده بود لاله و لادن پنج ساله بودند. یک روز وقتی برای دیدن آنها به بیمارستان رفتم دیدم آنها در اتاق‌شان نیستند. نگران شدم سراغ‌شان را از رییس بیمارستان گرفتم، گفت آنها را جهت درمان به مشهد برده‌اند. اما پس از بررسی معلوم شد درست نمی‌گوید. پس از گذشت چند سال

 از انقلاب، از طریق نمایندۀ فیروزآباد موفق شدم پروندۀ لاله و لادن را به دست آورم. پس از بررسی پروندۀ بچه‌‌ها، متوجه شدم که آنها را به شخصی به نام دکتر صفاییان سپرده‌اند. او نیز پس از آن که به آلمان رفته لاله و لادن را به برادرش که در کرج زندگی می‌کند سپرده است. پس از پی‌گیری زیاد آدرس آنها را به دست آوردیم. در ماه چند بار به مدرسه آنها می‌رفتیم و لاله و لادن را می‌دیدیم. البته باید بگویم که آقای صفاییان و خانواده‌اش در طول مدتی که لاله و لادن در نزد آنها بودند، زحمات زیادی کشید‌ه‌اند و هر دو دختر با مراجعه به ثبت ‌احوال نام فامیلی خود را به بیژنی تغییر دادند. برای اثبات حق خود به دادگاه رجوع کردم. آقای صفاییان در یکی از جلسات دادگاه علت این که مانع دیدار ما و لاله و لادن می‌شده وارد شدن آسیب روحی به این دو دختر دانسته و گفت در تمام زمان کودکی و نوجوانی لاله ولادن سعی داشتند آنها را مانند فرزندان خود بزرگ کنند که نه ما و نه لاله و لادن منکر این موضوع نیستیم. پدر لاله و لادن در ادامه می‌گوید: هنگامی که آنها به عنوان فرزندان واقعی ما شناسنامه گرفتند برای ادامۀ تحصیل به علت عدم وجود امکانات در روستا راضی به رفتن به زادگاه خود نشدند. در همان ایام قاضی دادگاه از لاله و لادن خواست که در دادگاه پدر و مادر واقعی و یا پدر و مادر خوانده یکی را به عنوان والدین انتخاب کنند، اما آنها قبول نکردند و گفتند ما والدین اصلی خود را پیدا کرده‌ایم. پس از آن که لاله و لادن در دانشگاه مشغول تحصیل شدند زیر حمایت هلال‌احمر قرار گرفتند و کارهای شخصی‌شان را یک پرستار انجام می‌داد. آنها هر سال عید برای دیدن‌مان به روستای ما می‌آمدند.

 

پدر لاله و لادن اضافه کرده می‌گوید: یک هفته قبل از ماه مبارک رمضان سال گذشته بود که آنها به طور غیرمنتظره به روستا آمدند و دو روز پیش ما بودند. به ما گفتند برای گرفتن رضایت آمده‌اند. لاله به ما گفت تصمیم قاطع گرفته‌اند تا با عمل جراحی از یکدیگر جدا شوند و به همین جهت چند پزشک و جراح از کشور سنگاپور حاضر شده‌اند تا این عمل را انجام دهند و برای این کار نیاز به رضایت شما داریم. خیلی نگران شدیم زیرا در زمان کودکی چندین بار پزشکان تصمیم به جداکردن آنها گرفتند ولی اعلام کردند که ممکن است یکی از آنها پس از عمل بمیرد. رضایت دادن برای ما خیلی سخت بود ولی وقتی با اصرار و همچنین تصمیم قاطع لاله و لادن روبه‌رو شدیم همراه با آنها به یکی از دفاتر ثبت اسناد فیروزآباد رفتیم و رضایت کتبی دادیم[1].



[1] . رنگارنگ، شمارۀ 31، سال دوم، چهارشنبه 25 تیر 1382، صفحۀ 2.


 سفر بی‌بازگشت به سنگاپور
در آن زمان خبرنگار «یاس‌نو» با دو تن از کسانی که از نزدیک با لاله و لادن ارتباط داشتند گفت‌وگو کرد. یکی از آنها دارینی خبرنگار آسوشییتدپرس(AP)  و دیگری لادن سلامی یکی از دوستان لاله و لادن در دانشگاه بودند. دارینی همان کسی است که با فرستادن خبر خواهران دوقلوی از سر به هم چسبیده روی تلکس خبرگزاری آسوشییتدپرس و تقاضای آنها از مردم دنیا برای عمل جداسازی، دکتر «گوه» را با لاله و لادن آشنا ساخت. وی که به شدت از شنیدن خبر مرگ لاله و لادن متأثر شده و می‌گریست گفت: یک سال‌ونیم پیش از عمل لاله و لادن، وقتی دوقلوهایی از قاهره برای جداسازی به آمریکا منتقل شدند، به این فکر افتادم با دوقلوهای ایرانی تماس بگیرم. پس از مدتی وقتی آنها را پیدا کردم، دیدم به هیچ وجه تمایلی برای صحبت کردن ندارند. وقتی بیشتر تحقیق کردم دیدم علت عدم تمایل آنها برای صحبت کردن این است که طی سالهای گذشته خیلی‌ها به آنها وعده  ووعید داده ولی عمل نکرده‌اند و به همین دلیل مشکل می‌توانستند به کسی اعتماد کنند تا آنکه پس از مدتی توانستم آنها را قانع کنم و همان موقع تقاضای کمک لاله و لادن را برای عمل جداسازی روی تلکس فرستادم. یک هفته بعد دکتر «کیت گوه» (گوا) سرپرست تیم پزشکی لاله و لادن با دیدن خبر اظهار علاقه کرد و اعلام نمود که اگر بتوانم به آنها کمک می‌کنم. من بین بچه‌ها و دکتر «گوه» ارتباط ایجاد کردم و مدتی در حدود 4 ماه رابطه آنها بودم. البته خود لاله و لادن نیز از طریق ایمیل با دکتر گوه ارتباط داشتند. تا آنکه دکتر گوه به لاله و لادن پیشنهاد رفتن به سنگاپور داد. دکتر به آنها گفته بود هزینۀ بلیط رفت و برگشت به عهدۀ شما و هزینه اقامت در سنگاپور و آزمایشها از من است. البته دکتر به آنها گفته بود این عمل خطرناک است و احتمال مرگ در آن وجود دارد. وی همچنین گفته بود باید آزمایشاتی را که قبلاً انجام گرفته ببینم ولی متأسفانه لاله و لادن علیرغم پیگیری و تلاش زیاد برای گرفتن سوابق آزمایشات خود در ایران و آلمان نتوانستند موفق شوند. بنابراین دست خالی به سنگاپور رفتند. در نتیجه همۀ آزمایشات دوباره از نو توسط دکتر «گوه» انجام شد. او آزمایشات زیادی به روی آنها انجام داد و گفت بهترین راه برای شما این است که با همین شرایط زندگی کنید ولی لاله و لادن برای جداسازی خود اصرار کردند. دکتر به آنها گفت من باید یک تیم پزشکی مجرب را آماده کنم و این کار چند ماه وقت می‌برد، او سپس از آنها می‌خواهد که به ایران بازگردند  تا پس از تشکیل یک تیم مجرب آنها را برای رفتن به سنگاپور مطلع کند. دارینی گفت: وقتی حرف بازگشت به ایران شد بچه‌ها نپذیرفتند و گفتند ما جدا نشده به کشورمان باز نمی‌گردیم. اگر همین طور برگردیم سرافکنده می‌شویم و باز مورد سرزنش قرار می‌گیریم؛ ما می‌خواهیم وقتی جدا شدیم برویم[1].
 



[1] . یاس نو، چهارشنبه 18 تیر 1382، سال اول، شمارۀ 103، صفحۀ 15.


 دارینی خبرنگار آسوشیتدپرس در خصوص تفاوتهایی که بین لاله و لادن وجود داشت می‌گوید: «آنها اختلافات زیاد و سلایق متفاوت داشتند. هر کدام یک چیز می‌خواستند، به طور کلی روی همۀ مسایل اختلاف‌نظر داشتند. لاله عاشق جدول بود ولی از شستن ظرف و پختن غذا متنفر بود. لادن که سخنگو بود هم غذا می‌پخت و کارها را انجام می‌داد و علاقۀ زیادی به کامپیوتر داشت[1].» دارینی در مورد تیم پزشکی لاله و لادن می‌گوید: «125 پزشک که 25 نفر آنها از پزشکان مطرح دنیا هستند این کار به عهده گرفتند. یکی از آنها دکتر «بنجامین کارسون» است که تاکنون سه دوقلوی به‌هم چسبیده را از هم جدا ساخته است. یکی از 6 پزشک اصلی تیم، دکتر گوه است که در سال 2001 دوقلوهای به هم چسبیدۀ نپالی را از هم جدا کرد[2]
 
 



[1] . همان منبع، همان صفحه.
[2] . همان‌منبع، همان صفحه.