یک بار دیگر محرم
 

سلام و صلوات بر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلمّ  پیامبر خاتم. سلام و درود بر سالار شهیدان حسین ابن علی علیه­السلام و یاران باوفایشان و و نُه معصوم از ذریة ایشان که چراغ هدایت امت محمدی را پرفروز نگه داشتند تا سرانجام به دست حضرت مهدی قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف، جهان از ضلالت و ظلم رها شود و انسان به رستگاری برسد.
امسال هم به لطف حضرت حق توفیق یافیتم تا بار دیگر یاد عاشورای حسینی را زنده کنیم و پیام آن واقعة بی­بدیل تاریخ انسان را از نو مرور نماییم و درس­هایی تازه فراگیریم. بی­گمان هر بار که این واقعة جانگداز روایت می­شود، در هر شکلی چه به صورت روضه و نوحه و چه در قالب روایت و سخنرانی، وجهی از ابعاد آن در برابر ما گشوده می­گردد و گویی راهی نو به عالم بالا در مقابل ما قرار می­گیرد و همین است راز آن گفته که «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه»، همانا که حسین چراغ پرنور هدایت و کشتی نجات امت است. برای ما که امروز در این سوی تاریخ ایستاده­ایم، مفهوم نجات و رستگاری شاید بسیار ملموس­تر و به مراتب خواستنی­تر از قرون گذشته باشد چرا که بیش از هر زمان گرفتار مادیات و وسوسه­ها شده­ایم و در اینها جز رنج فزاینده و دوری از اصلی که از آن جدا مانده­ایم چیزی نیست. و ما امروز در تنگنای تاریخ، بیش از همیشه به عظمت و ارزش کاری که حسین علیه السلام کرد پی برده­ایم، هرچند هنوز حقایق آن ایثار بی­نظیر بر ما مکشوف نیست و همین قدر می­دانیم که او ثارالله بود، یعنی خون خدا.
و امتداد آن ایثار را باید در پیام­آور کربلا، حضرت زینب سلام­الله علیها دید و روایت ایثار قهرمانان کربلا را از زبان خواهری شنید که با همیشة تاریخ، با من و شما در امروز و دیگرانی که فردا و فرداها می­آیند، سخن می­گوید و وظیفة ما را یادآور می­شود تا همواره بدانیم هر زمینی کربلاست و هر روزی عاشورا. و این یعنی قیام و ستیز و جهاد همیشگی علیه ظلم و کفر و گمراهی. باشد که بر این راه باشیم و راه را از بیراه بازشناسیم و بصیرت اسلامی و انقلابی را از دست ندهیم. انشاءالله تعالی.
مدیر مسئول
 
 
 
این کشتة فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون، حسین توست
    
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون، حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون، حسین توست
این شاه کم­سپاه که با خیل اشک و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون، حسین توست
این قلب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون، حسین توست